باران ، یا دوشِ آب ، چه فرقی میکند ؟
وقتی عاشقی ، زیرِ هیچ کدام ، آواز نخواند . . .
::
::
هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند
::
::
باز باران آمد
از هوا یا ز دو چشم خیسم ؟
نیک بنگر !
چه تفاوت دارد . . .
::
::
بی تو هر شب عاشقی بارانی ام / لاله پژمرده و زندانی ام
بی تو در کنج همه دلواپسی / بی تو من آغاز یک ویرانی ام . . .
::
::
بغضهایم را به ابرها می دهم و قلبم را از نام تو پر می کنم . .
باران که ببارد آواز قلبم شنیدنی است . . .
::
::
دوبیتی های من غم میشمارند / رباعی های من نم میشمارند
غزل هایم برای دیدن تو / قطره های باران را میشمارند . . .
::
::
چشمهای من از دوریت کنون مثل آسمان بارانیست ، ابرها میبارند و آرام میشوند اما چشمهایم می بارند و بیقرار تر میشوند . . .
کاش تا ابرها آرام نشده اند بیایی . . .
::
::
من شکستم تا تو را عاشق کنم / بعد من باران فقط آب است و بس
هر که بعد از من سراغت را گرفت / زشت یا زیبا فقط خواب است و بس . . .
::
::
فیزیک بلد نیستم… اما ثابت می کنم در روزهای بارانی جای خالی آدم ها بزرگتر می شود…
::
::
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما ، چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
::
::
بی تو من از نسل بارانم ، چون ابر بهارانم گریانم
بی تو من با چشم گریان ، سیل غم برد آشیانم . . .
::
::
شبی غمگین ، شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد ، دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد ، به من می گفت تنهایی غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد ، تمام هستی ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد ، او هرگز شکستم را نفهمید اگرچه تا ته دنیا صدا کرد .
::
::
با تو زیر بارانم ، چتر برای چه ؟ خیال که خیس نمی شود !
::
::
خدا روز بدون رنج، بدون خنده، بدون اندوه، وآفتاب بدون باران وعده نداده است
::
::
تنها برخی از آدمها باران را احساس می کنند !
بقیه فقط خیس می شوند !
::
::
یادگاری واسه بارون / آرزوهایی که خاک شد
وقتی رفتی زیبا / انگار روح از تنم جدا شد
::
::
هم رازکویرم تب باران دارم. درسینه دلی شکسته پنهان دارم .
برگوشه سنگ قبرمن بنویسید. من هرچه که دارم ازرفیقان دارم
::
::
دلم همچو آسمان،پر از ابرهای بارانیست،
ای کاش دلم امشب بگرید، شاید که بغض عشق در چشمانم بشکند….
::
::
باران از راه رسید ، عشق را دوباره در مزرعه ی خالی تنم پروراند
زندگی را در آسمان آبی چشمم حس کرد ، ناگهان پایییز عشقم از راه رسید
آری رفت ولی هنوز قلبم برای اوست . . .
::
::
ازمیان کسانى که براى دعاى باران به تپه ها مى روند تنها کسانى که چتر با خود مى برند به کارشان ایمان دارند.
::
::
قطره بارون ممکنه کوچک دیده بشه ٬ اما یک گل تشنه ٬ همیشه منتظر باریدنشه . . .
یک اس ام اس ممکنه ساده برسه ٬ اما قلب فرستندش خیلی به یادته . . .
::
::
تا نباشد این جدایی ها، کس نداند قدر یاران را، کویر خشک می داند، بهای قطره باران را..
::
::
دیشب که باران آمد ، میخواستم سراغت را بگیرم . . .
اما خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ، باز زیر چتر دیگرانی . . .
::
::
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی، تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم، تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش “علف هرز” و “گل سرخ” یکیست..
::
::
ﻣﻦ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻧﺶ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ / ﻫﻤﺎن ﯾﻮﺳﻒ ﮐﻪ ﮐﻨﻌﺎﻧﺶ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ
ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻣﯿﺸﻮﻡ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ / ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻧﺶ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ
::
::
خاطرم نیست تو از بارانی یا که از نسل نسیم ، هرچه هستی گذرا نیست
هوایت ، بویت … فقط آهسته بگو . . . با دلم می مانی . . .
::
::
اندکی عاشقانه تر زیر این باران بمان ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند . . .
::
::
بگذار نگاهت را لمس کنم
عاشق حریر مخملی نگاهتم
باران نگاهت از ابر تنم میریزد
ماه یادگار نیم رخ توست
::
::
گه یک شب دیگه زیر بارونا قدم زدی بدون
که تموم فکر من پیش تو بود
مثه تو تو زندگیم هیشکی نبود…
::
::
مرا چه باک ز باران که گیسوان تو چتری گشوده اند
مرا چه باک ز مرگ که بوسه های تو پیغام های قیامند
بدرودهای تو تکرارهای سلامند . . .
::
::
بک ساعت که آفتاب بتابد ، خاطره آن همه شب های بارانی از یاد میرود
این است حکایت آدم ها ، فراموشی . . .
::
::
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
::
::
زیر بارانم بی چتر !
تنها بینی سرخم لو میدهد مرا ؛
که باریده ام همراه ابرها . . .
اما !
تابلوی قشنگی شده ایم :
من و جاده و بارن . . . !
::
::
فکر میکردم که برام یه رفیق و همدمی
تو کویر آرزو باران رحمتی
به گمونم آخر عاشقای عالمی
بذار راحتت کنم ، فکر میکردم آدمی
::
::
تو یعنی پاکی باران تو یعنی لذت دیدن
تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن
تو یعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن
تو یعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن
خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن
تو یعنی روح باران را متین و ساده بوسیدن
::
::
ای عشق مدد کن که به سامان برسیم
چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم
یا من برسم به یار و یا یار به من
یا هردو بمیریم و به پایان برسیم
::
::
خدا ابر رو به گریه میاره تا گلها بخندن ، پس هر وقت بارون آمد یادت نره بخندی . . .
::
::
من باتو زیر باران نرفته ام . . .
اما باران که میبارد دلم برایت تنگ میشود . . .
::
::
سکوتم را به باران هدیه کردم/ تمام زندگی را گریه کردم/نبودی در فراق شانه هایت/به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
::
::
سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی / شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی/آه باران من سراپای وجودم آتش است / پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی
::
::
میگی گل رو دوست داری ولی میچینیش… میگی بارون رو دوست داری ولی با چتر میری زیرش… میگی پرنده رو دوست داری ولی تو قفس میندازیش… چه جوری میتونم نترسم وقتی میگی دوستم داری؟؟؟
::
::
میدونی چرا بارون از پشت شیشه قشنگ تره ؟
چون بدون اینکه خیس بشی احساسش میکنی ، مثل دیدن گریه کسی که خیلی دوستش داری ، همینطوره مگه نه . . .
نظرات شما عزیزان: